به گزارش مشرق، منطقه غرب آسیا در سالهای گذشته درگیر تحولات انقلابهای عربی گردید که البته به مرور با اتخاذ سیاستهای جریان مرتجع عربی، به فتنه قومی و مذهبی بدل گردید. لذا هرجومرج و آشوب، بهترین واژهای است که وضعیت جهان اسلام به ویژه عراق، سوریه، لیبی، یمن، مصر و... را توصیف میکند. در این میان اما رژیم صهیونیستی، از نظرها دور مانده است و موضوع فلسطین دچار غفلت گردیده است. در این مقاله تلاش میگردد علل و نتایج این تغییر الگوی مخاصمات به ویژه در مورد فلسطین مورد بررسی قرار گیرد.
آشوب راهبردی در منطقه
صحنه میدانی غرب آسیا، از سالهای تهاجم آمریکا به عراق و افغانستان در قالب طرح خاورمیانه بزرگ، تبدیل به منطقهای بیثبات گردیده است. استراتژی جنگ پیشدستانه آمریکا نیز، منجر به گسترش جریانهای سلفی جهادی از افغانستان به عراق و سپس کل منطقه شد. در همین شرایط انقلابهای عربی نیز هرچند دیکتاتورهای وابسته به غرب را سرنگون کردند، اما به سرعت از زمینههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ناسالم منطقه تأثیر پذیرفته و نهایتاً دوره نخست تحولات انقلابی با واقعیت تلخی گسترش افراطگرایی جایگزین گردید. گسترش جنگ داخلی سوریه، ناتوانی دولت عراق در مبارزه با تروریسم، ناتوانی احزاب لبنانی در تشکیل دولت، هرجومرج در لیبی و نهایتاً ظهور داعش، همگی روی دیگر تحولات منطقه بودند و جالب اینکه در طول همه این تحولات، سیاست رژیم صهیونیستی سکوت و تماشای منطقه، توأم با رضایت بود (Rabinovich، 2015).
در اینجا یکی از اساسیترین پیشدستیهای غرب در مواجه با بیداری اسلامی، ایجاد اختلافات قومی، مذهبی، سیاسی و... بود که به خوبی از آن استفاده شد. هم اینک نیز این رویکرد کلان در قالب ایجاد تقابلهای متعدد در منطقه غرب آسیا دنبال میگرد. تقابل؛ عرب/ عجم، شیعه/ سنی، سکولار/ اسلامگرا، سلفی/ رافضی و.... این تقابلها باعث گردید تا منطقه به گردابی از نیروهای در حال رقابت مبدل شود. در این میان نیروهای فراملی واقعیت حقیقی این منطقه به شمار رفتند بهویژه «داعش» که در جریان از میان برداشتن مرز سوریه و عراق مؤلفه اصلی خلافت را به وجود آوردند. اما بیتردید این آمریکا بود که همچون جنگ شوروی در افغانستان و ظهور القاعده، اینبار در جنگ عراق و سوریه زمینه را برای ظهور داعش فراهم کرد. در واقع آنچه در صحنه منطقه روی میدهد، شبیه چیزی است که تحت عنوان هرجومرج سازنده پیش از این در دوران نومحافظهکاران از آن به عنوان الگوی اصلی منطقه یاد میشد. در راهبرد هرجومرج سازنده، از طریق بیثباتی هدایت شده، بازیگران مختلف داخلی و خارجی وارد صحنه رقابت شده و انتظار آمریکا اینست که در نهایت این بیثباتیها، منجر به خلق «خاورمیانه جدید» شود. اولین بار جو بایدن معاون رئیس جمهور اوباما بود که این طرح را طی در یادداشتی در نیویورک تایمز در سال 2006 و اوج جنگ عراق پیش کشید. طبق طرح بایدن باید مدل بوسنی، جداسازی اقوام و مذاهب در منطقه، پیاده شود تا منطقه به ثبات لازم دست یابد. البته راه رسیدن به این ثبات، تجزیه گسترده و خونبار در منطقه است. اصلیترین مولفه این «خاورمیانه جدید آمریکایی» هم امنیت رژیم صهیونیستی است. درگیری فزاینده داخلی در جهان اسلام، البته در کوتاهمدت بهترین عامل امنیتساز برای این رژیم خواهد بود. بر همین اساس نیز اندیشکده صهیونیستی مطالعات راهبردی بگین سادات در گزارشی آورده است: «غرب آسیا دچار بحرانی بیسابقه شده که نتیجه و زمان پایان آن مشخص نیست. ما باید از دخالت در این بحران اجتناب کرده و نباید به این شورشهای منطقهای کشیده شویم. در عوض باید به صورت محدود بزرگترین تهدیدها علیه امنیت خود را تعیین کرده و بر مقابله با این تهدیدها، و فقط همین تهدیدها، متمرکز شویم (Amidror، 2015).» لذا در خلال بحرانهای منطقهای، مقامات رژیم صهیونیستی تلاش میکنند در آرامش سه سناریوی امنیتی خود را پیگیری کنند: مبارزه مستمر با حماس در غزه، درگیری نظامی دوم با حزبالله لبنان و نهایتاً پیگیری دیپلماتیک مناقشه با دولت خودگردان (Rabinovich، 2015).
تشدید دشمنسازی از ایران
چنانچه اشاره گردید، بیثباتیهای منطقهای و جنگهای مذهبی، فرصتی راهبردی برای آمریکا و رژیم صهیونیستی تلقی میشود تا ضمن فراموشسازی موضوع اشغالگری در فلسطین، ظرفیت جهان اسلام را به شکل جدی از میان ببرد. بر همین اساس لازم است تا دوقطبیها را در میان کشورهای مسلمان تعریف نمایند. لذا در وهله اول، تمرکز شدیدی بر نفوذ منطقهای ایران در غرب آسیا صورت میگیرد. به شکل مداوم رسانههای غربی و مقامات این کشورها، از گسترش عملیات نظامی ایران خارج از مرزهای خود، حمایتهای سیاسی و نظامی فعال از متحدانش در سوریه و عراق، یمن و لبنان اظهار نگرانی میکنند. این باعث میشود تا این درک عمومی در کشورهای عربی تشدید شود که در شرایط بیثبات منطقه، ایران به دنبال ایجاد هژمونی در منطقه است. این درحالی است که رژیم صهیونیستی به عنوان یک دشمن منفعل برای اعراب بازنمایی میشود؛ بهویژه پس از توافق هستهای، موج ایرانهراسی درباره رفع تحریمهای اقتصادی و باز شدن دست ایران برای افزایش فعالیتهای منطقهای بیش از قبل شدت گرفته است. نگرانی کشورهای عربی خلیج فارس از سازش احتمالی میان ایران و آمریکا بازتابی از حس ناامنی آنها نسبت به تعهد بلندمدت آمریکا برای تضمین امنیتشان است که آنها را وادار میکند تا خود وارد عمل شوند. بنابراین در مقابل این موج ایرانهراسی، رقابت بر سر قدرت و نفوذ در منطقه میان ایران و عربستان و رقابتها بر سر هویت، به خصوص تقابل شیعه و سنی، و ایرانی و عربی تشدید میشود. راهبرد افراطگرایانه داعش برای جذب نیروهای جدید نیز با ادبیات فرقهای ضد شیعی و ضد ایرانی انجام میپذیرد (Kinninmont، 2015).
در واقع ایالات متحده تلاش نموده است تا با مدیریت ذهنیتها و جهتدهی جریانات سیاسی منطقه، جبههای فرقهای علیه گفتمان انقلاب اسلامی در منطقه راه بیاندازد، تا تنازع اصیل و بنیادین منطقه که همان اشغالگری رژیم صهیونیستی و هتک حرمت اماکن اسلامی در قدس شریف بود، تبدیل به منازعه ساختگی شیعه و سنی شود. این امر نشانگر آن است که غرب موفق شده است که ایرانهراسی و شیعهترسی را کاملاً در ذهن برخی رهبران عرب و در پی آن برخی محافل مردمی، سیاسی و مطبوعاتی جهان عرب جا بیاندازد. در این میان اظهارنظر «شیمون پرز» رئیس رژیم صهیونیستی جالب به نظر میرسد که سالها پیش گفته بود: «دیر یا زود جهان میبیند که ایران سعی دارد همه خاورمیانه را به چنگ بیاورد.»
آسودگی رژیم صهیونیستی
تلاش آمریکا بر این متمرکز است که با معرفی ایران به عنوان منبع اصلی تهدیدات منطقهای، رژیم صهیونیستی را به صورت دولتی فاقد تهدید در عرصه سیاست منطقهای جلوه داده و زمینههای همکاری عربی- صهیونیستی را فراهم آورد. به همین دلیل جان کری نیز در گفتگویی با هافینگتونپُست یادآور میشود: «باید بگویم که وضعی که خواهیم داشت، منحصربهفرد خواهد بود زیرا معماری امنیتی جدیدی برای منطقه شکل میگیرد که بر اساس آن، اسرائیل و کشورهای عربی عملاً هدف مشترکی دارند و آن اینکه نوعی مانع در مقابل این نوع اقدامات ایران داشته باشند» (خبرگزاری نسیم، 13/6/1394) درست بر همین اساس در چند سال اخیر عربستان و اسرائیل ادراکی مشترک از روند در حال تغییرات منطقهای پیدا کردهاند که در رایزنیهای اطلاعاتی و امنیتی آنان قابل مشاهده است. علیرغم بروز اختلافات میان رژیم صهیونیستی و ترکیه، اما تمایل جدی در طرفین در حفظ روابط اقتصادی و تجاری وجود دارد. قطر نیز، تحت فشار عربستان و شورای همکاری خلیج فارس، به تعدیل سیاستهای خود در قبال اخوانالمسلمین پرداخته است و لذا میتواند وارد یک رابطه عادی با اسرائیل شود. مصر نیز دارای روابط امنیتی و سیاسی دیرپایی با رژیم صهیونیستی است. اردن نیز در کنار روابط امنیتی و سیاسی با رژیم صهیونیستی، به تازگی تصمیم به خرید گاز طبیعی و منابع آبی از اسرائیل گرفته است (Rabinovich، 2015). متقابلاً تلآویو نیز به دنبال ترویج این مطلب است که عربها دیگر رژیم صهیونیستی را دشمن اصلی خود نمیدانند، بلکه ایران را به عنوان مهمترین دشمن خود میشناسند. اما مهمتر از این جبهه، ایجاد این درک جدید در عربستان و رژیم صهیونیستی است که به عنوان دو متحد منطقهای آمریکا و دو دشمن جمهوری اسلامی ایران بایستی روابطی دوستانه با یکدیگر داشته باشند (Graham ، 2015). جالب اینکه جبهه اخوانی، سلفی جهادی و سعودی که در منطقه علیه جبهه مقاومت فعالیت میکنند و مسبب اصلی جنگ داخلی سوریه هستند، علیرغم ادعای اسلامگرایی از سوی رژیم صهیونیستی حمایت میشوند.
غفلت از موضوع فلسطین
آشوب گسترده در منطقه و معرفی کردن ایران به عنوان عامل آشوب و کشوری که تلاش دارد در شرایط آشوب، امپراتوری منطقهای خود را بسازد، بیش از همه در راستای سیاست سکوت رژیم اشغالگر قدس قرار دارد. اینک مقامات رژیم صهیونیستی با فراغ بال به طراحیهای داخلی منطقهای دلخواه خود دست میزنند. این رژیم از یکسو در چارچوب طرح راهبردی آمریکا در منطقه در تلاش است تا ضمن ایجاد ضربههای تاکتیکی به جبهه مقاومت در عراق و سوریه و لبنان، زمینه برای ایجاد بحرانهای تصاعدی در منطقه فراهم گردد و ضربه راهبردی به جبهه مقاومت صورت پذیرد. تقابل داعش با حزبالله لبنان و درگیرسازی نیروی مقاومت با خطر جریانهای تکفیری باعث میشود تا تهدید حزبالله برای رژیم صهیونیستی حداقل در کوتاهمدت کاهش یابد. این رژیم همچنین در تلاش است تا نفوذ خود را در جولان اشغالی تحکیم کرده و یک منطقه حائل درون استان قنیطره سوریه برای تأمین بیشتر امنیت خود ایجاد نماید.
اما در عرصه داخلی نیز، در حالی که بیثباتی، بسیاری از کشورهای غرب آسیا را فرا گرفته، رژیم صهیونیستی به سرکوبهای خود علیه ملت فلسطین شدت بیشتری بخشیده است. اساساً نتیجه این جبههبندی منطقهای این است که رژیم صهیونیستی و مسئله فلسطین یک عنوان یک موضوع دسته چندم معرفی شود. همچنان که تجاوز رژیم صهیونیستی و تحمیل جنگ 50 روزه به غزه در سال 2014، در سایه حمایت کشورهای غربی و سکوت کشورهای عربی صورت گرفت.
بر اساس جبههبندی جدید منطقهای و آشوب راهبردی منطقه، ظرفیت حماس و جهاد اسلامی به جهت افزایش کنترل امنیتی بر نوار غزه تحلیل میرود و رژیم صهیونیستی ضمن تداوم سیاست شهرکسازی، فشارها را بر دولت خودگردان برای پیگیری مسیر سازش تشدید کرده است. به واقع اگر در سایه مقاومت غزه در سالهای قبل فشارهایی بر رژیم صهیونیستی برای مذاکرات صلح و توقف شهرکسازیها در کرانه باختری صورت میگرفت، اما امروز این مسئله کمرنگتر شده، شهرکسازی و نیز سیاست یهودیسازی قدس شدت بیشتری مییابد. اقداماتی نظیر: مصادره اراضی، مصادره خانههای فلسطینیان، نامگذاری عبری بر خیابانها و اماکن و... را انجام داده است؛ به گونهای که هم اکنون بیش از 74 درصد از اراضی بخش شرقی قدس را به سیطره در آوردهاند و تنها 14% از این منطقه در دست فلسطینیان است (ابوعامر، 2009). اما در سایه آشوب منطقهای این رژیم از سال گذشته برای یهودیسازی بیتالمقدس، تغییر در مسجدالاقصی را که به نوعی با هویت اسلامی این شهر پیوند خورده، آغاز کرده است. حملات و یورشهای پیاپی از سوی گروههای تندرو و همچنین ایجاد فشار و مانع در مقابل حضور مسلمانان در مسجدالاقصی در واقع مقدمهای است برای اینکه تقسیم زمانی و مکانی مسجدالاقصی را صورت دهد که این تقسیم نیز خود مقدمهای برای تغییر و تخریب مسجدالاقصی است. لذا از سال گذشته رژیم صهیونیستی به تلاشهای توطئهآمیز خود در زمینه تقسیم زمانی و مکانی مسجد مبارک الاقصی شدت بخشیده است به نحوی که ورود صهیونیستهای تندرو به این مکان مقدس به شکل سازمانیافته افزایش یافته که این امر زمینه را برای تقسیم ساعات نماز میان مسلمانان و یهودیان در داخل مسجدالاقصی فراهم میسازد. کنست این رژیم نیز درصدد تصویب قانون تقسیم زمانی و مکانی مسجد الاقصی است. این بدان معناست که تجاوز به بیتالمقدس مرحله تئوری خود را پشت سر گذاشته است و اکنون با حمایت و طراحی سازمانهای امنیتی رژیم صهیونیستی به ویژه «شاباک» جنبه عملی پیدا کرده است.
بیتردید تشدید این سیاست و شتاب زدگی در اجرای آن با نیاز کابینه افراطی بنیامین نتانیاهو برای کسب مشروعیت پیوند خورده است. اما آنچه باعث شده است که رژیم صهیونیستی در مقطع فعلی سیاستهای یهودیسازی را تشدید نماید، به آسودگی خیال این رژیم از دشمنسازیهای صورت گرفته از ایران و تقابل جبهه مرتجع عربی و جریان تکفیری با گفتمان انقلاب اسلامی، باز میگردد.
جمعبندی
در این یادداشت تلاش گردید چگونگی ایجاد آشوب در منطقه غرب آسیا تشریح گردد. لذا مشخص گردید با مدیریت ذهنیت صورت گرفته و جهتدهی به جریانهای منطقهای توسط نظام سلطه، این آشوب منطقهای به شکل ایرانهراسی و دشمنسازی از ایران خود را نشان داده است. بر این اساس رژیم صهیونیستی، دیگر دشمن کشورهای عربی به شمار نمیرود و حتی طبق طراحیهای آمریکا میتوان جبهه متشکل از طرفین برای مقابله با نفوذ ایران ایجاد کرد. نتیجه این وضعیت فراموشی موضوع فلسطین از دستور کار جهان اسلام و آسودگی رژیم صهیونیستی در اجرای سیاستهای یهودیسازی و سرکوب مقاومت فلسطینی است. در سطح کلان نیز به هر میزان مقاومت در درون فلسطین کمرنگتر شود، مرزبندیهای ساختگی و مورد نظر غرب در زمینه مبارزه با نفوذ ایران و جنگ شیعه/ سنی در منطقه تقویت خواهد شد.
منابع:
ابوعامر، عدنان (2009)، شهرکسازی در قدس، سیاستها و تأثیرات، مرکز اطلاع رسانی فلسطین.
Amidror, Yaakov (2015), Perfect Storm: The Implications of Middle East Chaos, The Begin-Sadat Center For Strategic Studies, Besa Memorandum, No. 8
Graham, David A (2015), Israel and Saudi Arabia: Togetherish at Last? Atlantic Council, Jun 5, 2015.
Kinninmont, Jane (2015), Iran and the GCC Unnecessary Insecurity, Research Paper, Middle East and North Africa Programme, Chatham House July 2015
Rabinovich, Itamar (2015), Israel and The Changing Middle East, Center for Middle East Policy at Brookings, Middle East memo, No34.
منبع: تبیین